سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صبح داشتم خواب می دیدم دوست بابام برامون از آمریکا دعوت نامه داده من و مامی اومدیم نیویورک حالا خوابم خیلی طبیعی بود تا این

حد که من به مامانم می گفتم بدو بریم عکس بندازیم  و این حرفا و قشنگ داشتم توی خیابان راه می رفتم کلی هم خوشحال بودم،

موقع نماز مادرم بیدارم کرد و من بیدار شدم و همش گفتم انشاالله خیر بشه ...

غروب به ز زنگ زدم ...شناسنامه ز از این جدیدا بود و برای پاسپورت کمی دچار مشکل شده بود و پاس نداشت .

گفت پاس تا 10 روز دیگه میاد من تعجب کرده بودم که با اینکه بابای ز رفته شهرستان اما چه جور گرفته ؟

و گفت زهرا بالای 18 سال اجازه پدر نمی خواد !انگاری دنیا رو تو اون لحظه بهم دادن ...

من از 84 پاس دارم اما چون تا چند سال پیش زیر 18 بودم نیاز پدر رو می خواسته ،من نمی دونستم بالای 18 مستقل حساب می شی 

و اجازه پدر نمی خواد خدایا واقعا ازت ممنونم،پدرم دیگه نمی تونه از این قضیه به نفع خودش استفاده کنه ،والا آخه پاس من تیر 95 باطل 

می شه و برای همین تا مشکلی پیش می یومد، بابام از این نقطه به نفع خودش برداشت می کردکه من

امضا نمی کنم و اجازه نمی دم از کشور خارج شی و این حرفا و دست من ،فکر می کنه من باید تا ابد تو

این مملکت بمونم  مخصوصا گاهی که پدر و مادرم سر 

خانواده پدرم دعوا می کنن و من طرف مادرم رو می گرفتم بابام از این قضیه به ضرر من استفاده می کرد ،خدا آدم رو به غیر خودش به کسی

واگذار نکنه،والا

ز هم دقیقا مشکل من رو داره بیچاره مادرش از دست خانواده پدرش عاصین ...واقعا نمی دونم چرا خانواده پدر این قدر مشکل آفرین 

هستن ....

*بالاخره از یک قانون تو این مملکت خوشم اومد اونم همین بود ...از بس حق زن ها ضایع میشه واقعا ناراحتم یا اجازه شوهر یا اجازه پدر

در آینده هر وقت بخوام ازدواج کنم با مردی با تفکر کاملا باز اما درستکار و با ایمان ازدواج خواهم کرد ...بله اوه.

*به پدرم نمی گم که اجازش رو نمی خواد بزار تو دنیای خودش باشه .

دوستت دارم پاس آزادی ها ....اووه

^_^

 


نوشته شده توسط .... 94/7/15:: 9:18 عصر     |     () نظر